ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده


از دیده دور گشته و در دل بمانده

جانا عجب بمانده ام از خود که روز و شب


تو با منی و من ز تو غافل بمانده

کاری است پر عجایب و پوشیده کار تو


باری است اوفتاده و مشکل بمانده

دری نهفته ای تو به دریای عشق در


ما از نهیب موج به ساحل بمانده

جان ها ز یک شراب الست تو تا به حشر


مست اوفتاده بر سر و در گل بمانده

از یک شراب عشق تو بر لوح جان ما


نه نقش حق نه صورت باطل بمانده

مردان پاک رو ز درازی راه تو


بی زاد و توشه بر سر منزل بمانده

سرگشتکان کوی تو را در عتاب تو


واحسرتا ز عشق تو حاصل بمانده

خاک سگان کوی تو عطار تا ابد


در شرح راه عشق تو مقبل بمانده